پرسش :

با توجه با اینکه در بعضى از نظریات، روان شناسان تجربى از قبیل فروید هم رفتارهاى ارزشى انسان را ناشى از روح او مى‌دانند، چه تفاوتى در مورد شناخت روح، بین دیدگاه قرآن و این مکاتب وجود دارد؟


پاسخ :
اولا نظریه «روان کاوى» فروید و امثال او نظریه‌اى علمى به معناى تجربى تلقى نمى‌شود، این اشکالى است که رفتار گرایان بر «فروید» وارد مى‌کنند. آنها معتقدند که آنچه را فروید به عنوان «اید»، «اِگو» و «سوپراگو» مطرح مى‌کند، قابل تجربه علمى نیست. صرف نظر از سایر انتقاداتى که به فروید وارد کرده اند، ازجمله اینکه؛ مثلاً بر اساس بینش مادى نمى‌توان چنین نظریه‌اى را ارائه داد، ضمیر ناهشیار و امثال آن را نیز از حوزه علم بیرون مى‌دانند. علاوه بر این، قضاوت فروید در مورد روح فقط بر اساس آثار آن است، اما اگر از او بپرسید که آیا روح مادى است یا مجرد، او جواب روشنى ندارد، حتى ممکن است قائل به مادى بودن و در عین حال، قائل به مراتب سه گانه مذکور باشد، ولى اگر بحث فلسفى در گیر شود، هیچ جوابى در این مورد ندارد؛ یعنى بسیارى از دانشمندان، گاهى از بعضى قضایا نتایجى را مى‌گرفتند، ولى توجهى به مبناى فلسفى خود نداشتند. دانشمندان بسیارى بودند که نظریات علمى خود را بر اساس فرضیه هایى بنا مى‌کردند و نتایجى هم از آن مى‌گرفتند، اما به تدریج روشن مى‌شد که اصلا فرضیه او باطل است؛ مثلاً در مورد فرضیات فلکى، دانشمندانى معتقد بودند که گردش افلاک، موجب پیدایش ماه و سال و شب و روز مى‌شود و بر همین اساس ماه و سال و خسوف و کسوف را پیش بینى مى‌کردند، اما با ارائه فرضیه «گالیله» فرضیه گردش افلاک به طور کلى باطل شد؛ یعنى روشن شد که زمین مرکز سایر افلاک نیست، بلکه عکس آن صادق است، اما چون نظم، مشترک بود بر اساس همان نظم مى‌توانستند اوقات را پیش بینى کنند. یا مثلاً درمان بیماران، هزاران سال بر اساس عناصر اربعه و خواص آنها از قبیل سردى و گرمى صورت مى‌گرفت، ولى حالا روشن شده است که عناصر، منحصر به چهارتا نیست، بلکه از صدتا هم تجاوز مى‌کند و خواصى هم که آنها مى‌گفتند صحیح نبوده است، ولى از آنجا که تجربه کرده بودند، بر اساس همان تجربه ها به بیماران دارو مى‌دادند و آنها را درمان مى‌کردند. درست است که امروزه تفسیر فلسفى آنها عوض شده است، اما نتایج و آثار آنها به جاى خود باقى است. از آنجا که آثار و نتایج قابل تجربه است تا حدى که تجربه پذیر است، موضوع مباحث علمى قرار مى‌گیرد، اما آنچه که فراتر از تجربه باشد از دیدگاه فلاسفه علم هم علمى نیست. اگر تئورى هاى «فروید» را در همان بخش که قابل تجربه است پذیرفتیم، یک تحلیل فلسفى هم بر آن مى‌افزائیم که مثلاً اینها بر تجرد روح و امکان استقلال آن از ماده دلالت مى‌کند. مفاهیمى از قبیل «ضمیر ناهشیار» و «فرامن» و... که در دیدگاه فروید مطرح شده، بیش از هر چیز دلالت مى‌کند بر اینکه در انسان عنصرى فراتر از ماده و قوانین مادى وجود دارد هرچند خود فروید به آن ملتزم نبوده است.
منبع: پیش نیازهای مدیریت اسلامی ، آیت الله محمدتقی مصباح ، قم : موسسه آموزشی امام خمینی 1367